10 دی 1387 / 2 محرم الحرام 1430 / 30 دسامبر 2008

شريعت سنگلچي از نويسندگان و علماي ايران در گذشت. سنگلچي بر اثر ابتلا به بيماري تيفوس كه در زمان جنگ جهاني دوم در ايران بسيار شايع بود بدرود حيات گفت. پدر شريعت سنگلچي از علما و فقهاي معروف تهران بود و فرزندش را ابتدا خود تعليم داد و سپس نزد علمايي چون شيخ فضل الله نوري فرستاد تا از آنان بهره گيرد. شريعت سنگلچي مدتي هم در نجف تدريس كرد و در پايان تحصيل به تهران آمد و به تدريس پرداخت . از آثار شريعت سنگلچي كتابهايي چون توحيد عبادت يا يكتا پرستي ؛ كليد فهم قرآن و منابر باقيست كه در كتاب اخير گفتگوهاي شريعت سنگلچي با دكتر رابيندرانات تاگور چاپ شده است.
استاد جواد بديع زاده از هنر مندان بزرگ عرصه موسيقي ايران بدرود حيات گفت. جواد بديع زاده در تهران در خانواده اي مذهبي رشد كرد. پدرش بديع المتكلمين از خوانندگان مذهبي واز مبارزان مشروطه خواه بود و جواد از ابتدا با تعليمات پدر و دايي خود با موسيقي آشنا شد. استاد بديع زاده از جمله خوانندگاني بود كه تا قبل از تأسيس راديو صدايش از طريق صفحههاي گرامافون به گوش شنوندگان موسيقي ايران مي رسيد. با افتتاح راديو استاد بديع زاده به جمع هيئت اركستر آن زمان راديو پيوست ، در كنار حسين تهراني ، مرتضي ني داوود حبيب سماعي و استاد ابوالحسن صبا آثار ارزندهاي پديد آورد. استاد بديع زاده سالها عضو شعر و موسيقي راديو تهران بود.« شُدخَزان» از آثار جاودان موسيقي ايران است كه همواره نام استاد بديع زاده را تداعي مي كند.
ميرزا علي آقا تبريزي معروف به ثقةالاسلام، در سال 1239 ش (رجب 1277 ق) در تبريز به دنيا آمد. وي در 23 سالگي راهي عتبات عاليات گرديد و در محضر شيخ محمد حسين فاضل اردكاني، ميرزا حبيب‏اللَّه رشتي و شيخ زين‏العابدين مازندراني در تكميل معارف اسلامي خود كوشيد تا به مقام اجتهاد نائل آمد. ثقةالاسلام تبريزي پس از هشت سال به تبريز مراجعت كرد و با نطق و موعظه، در هدايت افكار مردم مي‏كوشيد. پس از استقرار نظام مشروطه و پايان يافتن دوره استبداد صغير در ايران، روسيه كه حامي استبداد بود، در صدد اعاده استبداد در كشور برآمد و به دنبال بهانه بود. استخدام مورگان شوستر آمريكايي توسط مجلس شوراي ملي براي خزانه‏داري كل كشور، بهانه را به دست آنها داد. روس‏ها از اين عمل برآشفته شدند و طي اولتيماتوم شديدي، خواهان اخراج شوستر شدند. در اين زمان بين مجلس و دولت بر سر اين اولتيماتوم، بحث‏هاي زيادي درگرفت كه در اين حال، نيروهاي روسيه نيز بخشي از مناطق غرب و شمال ايران را به اشغال خود درآوردند. با ورود سپاهيان روس به تبريز، بسياري از مردم به دست آنان قتل عام شدند و ثقة الاسلام تبريزي نيز سعي مي‏كرد باگفتگو مانع از كشتار مردم گردد. در نهايت، روس‏ها ثقة الاسلام را در روز نهم محرم 1330 ق برابر با نهم دي ماه 1290 ش دستگير كردند. آن‏ها از ثقة الاسلام خواستند كه براي حفظ جان و مقام خود، مجاهدان تبريزي را آغازگر جنگ و كشتار معرفي كند ولي وي اين تقاضا را به شدت رد كرد. بنابراين قواي جنايت پيشه روس، اين عالم مجاهد را پس از اهانت و هتك حرمت، به دار كشيده و در دهم دي ماه 1330 ش برابر با عاشوراي سال 1330 ق به شهادت رساندند. ميرزا علي آقا ثقةالاسلام مردي فاضل، قانع، فروتن و بردبار و در عين حال جسور و بي‏باك بود. به ايران و ايراني عشق مي‏ورزيد و از بيگانگان نفرت داشت. در روزهايي كه تبريز عرصه كشاكش اختلافات داخلي بود، وي سعي مي‏كرد تا آن‏ها را به هم نزديك كند و نيروهايشان را در مبارزه با اشغالگران روس و انگليس به كار گيرد. ثقة الاسلام درعرصه ادب نيز دستي توانا داشت و به هر دو زبان فارسي و عربي مسلط بود. مِرآةُ الكُتُب و مقتل سيد الشُّهدا از جمله آثار اين مجاهد انقلابي مي‏باشند.
در روز دهم دي ماه 1357، مردم مشهد در حين تظاهرات ضد رژيم، به چند كلانتري، انجمن ايران و آمريكا و نيز به منزل چند مستشار آمريكايي حمله كردند. به دستور فرماندار نظامي مشهد، با تانك به مردم حمله شد و در نتيجه، طبق آماري كه روزنامه‏ها منتشر كردند، دويست نفرشهيد و دو هزار نفرزخمي بر جاي ماند. در همان روز، در كرمانشاه، در زد و خورد مردم و مأموران انتظامي، يكصد نفر كشته و چهار صد تن ديگر زخمي شدند. در شهرهاي ملاير، همدان، لنگرود، اردبيل، رشت، شيراز، گرگان، لار، خرم‏آباد، قم، بروجرد، ورامين، بابل و پل دختر نيز تظاهرات قهرآميز مردم، صدها شهيد و كشته داد. همچنين در تهران مانند روزهاي گذشته، بين مردم و مأموران درگيري روي داد و چندين ساختمان دولتي به آتش كشيده شد.
مجمع جهاني اهل بيت(ع) در دهم دي ماه 1369، با هدف تجمّع شيعه، ايجاد رابطه بين جهان تشيع، رونق بخشيدن به حوزه‏هاي علميه شيعه، حل مشكلات شيعيان با ساير فِرَق اسلامي و استفاده از امكانات حقيقي و حقوقي اهل تشيع به وجود آمد. شكل‏گيري اين مجمع پس از حكم حضرت آيت‏اللَّه خامنه‏اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در چهارم دي ماه آن سال، با هدف آشنا نمودن شيعيان سراسر جهان به مباني انقلابي و تفكر حاكم بر نظام اسلامي ايران انجام شد. ايشان تأكيد كردند كه اولاً سياست، سر لوحه اقدامات قرار نگيرد و ثانياً بر اساس مصلحت، اگر نياز نبود، در كارها تصريح به نام ايران نشود.
تقيُ الدّين اوحدي دقاقي اصفهاني شاعرتواناي ايراني بدنيا آمد. او شاعري پركاربود و چند مجموعه شعرازخود بجاي گذاشت. اوحدي اصفهاني دردربارشاه اسماعيل دوم، و سلطان محمد خدابنده ازاحترام بسياربرخورداربود و درزمان شاه عباس اول به هندوستان سفركرد. اوحدي اصفهاني درهندوستان،« تذكره عَرَفاتُ العاشقين» را نوشت.» ساقي نامه، كعبه ديدار، يعقوب و يوسف، لوح محفوظ، ديوان قصايد، تَبصِرةُ العارفين و كَعبَةُ الحَرَمين» هفت اثرمنظوم اوحدي اصفهاني بشمارمي‎روند.
پس از آن كه والي مدينه، امام حسين(ع) را براي بيعت با يزيد تحت فشار قرار داد، آن حضرت به مكه رفت و پس از مدتي، در روز ترويه يعني هشتم ذي‏حجّه‏ي سال 60 قمري از مكه‏ي معظمه به سوي عراق مهاجرت فرمود. در اوايل ماه محرم سال 61 قمري، لشكريان عبيداللَّه بن زياد به فرماندهي حُرّ بن يزيد رياحي با آن حضرت مواجه شده و مانع پيش‏روي آن حضرت به سوي كوفه شدند. گرچه حرّ بن يزيد، مأموريت داشت با امام حسين(ع) برخورد شديد نمايد وليكن رفتار وي با امام بر رِفق و مدارا بود. از اين رو حرّ و لشكريانش در نماز جماعت امام حسين(ع) شركت مي‏كردند و به خطبه‏هاي دلنشين وي گوش جان مي‏سپردند و اين دو سپاه چند روز بدون هيچ‏گونه مشكلي در كنار هم بودند. امّا عبيداللَّه بن زياد كه در جنگ با اباعبداللَّه الحسين(ع) اصرار فراوان داشت، نامه‏اي به حرّ بن يزيد نوشت و وي را مأمور سخت‏گيري بر امام حسين(ع) نمود. حرّ بن يزيد نيز طبق فرمان، راه را بر امام حسين(ع) و يارانش مسدود نمود و آنان را به سوي منطقه‏ي خشك و بي‏حاصلي به نام كربلا هدايت كرد و در آن‏جا آنان را در محاصره‏ي خويش قرار داد. قافله‏ي امام حسين(ع) چون به سرزمين كربلا رسيدند، آن حضرت پرسيد: اين زمين چه نام دارد؟ عرض كردند: كربلا. آن حضرت تا نام كربلا را شنيد، فرمود: اَللّهمَّ اِنّي اَعوُذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلاءِ. و سپس فرمود: اين، موضع كَرْب و بَلا و محلّ محنت و عِنا است. فرود آييد كه اين‏جا منزل و محل خيمه‏هاي ما است و اين زمين، جاي ريختن خون ما است و در اين مكان قبرهاي ما واقع خواهد شد. جدّم رسول خدا (ص) مرا به اين امور خبر داد. به ناچار، آن حضرت و ياران و اصحابش در روز پنج‏شنبه دوم محرم‏الحرام سال 61 قمري در آن سرزمين فرود آمدند و حرّ بن يزيد نيز با سپاهيانش در مقابل آن حضرت، خيمه زدند.
ابوالحسين مسعود بن عيسي معروف به شيخ وَرّام بن ابي فِراس المالكي الاَشتري، از اولادِ مالك بن حَرَثِ اشترِ نخعي - از اصحاب اميرالمؤمنين امام علي(ع) - مي‏باشد. ايشان، جدِّ مادري عالم بزرگ اسلام، سيد بن طاووس و ابن ادريس حِلّي است. امام فخر رازي، از شاگردان او به شمار مي‏رود و كتاب الف: مساله في المواسعه و المضايقه و تنبيهُ الخاطر و نَزْهَةُ النّاظِر در اخلاق معروف به مجموعه‏ي وَرّام نيز از اين فقيه بزرگوار شيعي است.
در اواخر قرن نوزدهم، زندگي سنتي و بي‏آلايش مردم چين زير نفوذ غرب‏گرايى رو به اضمحلال بود. در سال 1894، چين، شبه جزيره كره را در برابر جنگ با ژاپن از دست داده بود و كشورهاي قدرت‏مند آن روز اروپا هم‏چون انگليس، آلمان و روسيه قسمت‏هايى از سرزمين چين را اشغال كرده بودند. در گرماگرم چنين دوران ضعف و حقارتي بود كه تعدادي از نظاميان چيني يك جنبش ناسيوناليستي ضدغربي به نام بوكسورها يا جامعه مشت‏هاي موزون و هماهنگ عليه خارجيان پديد آوردند كه خواه ناخواه افراد بسيار تندرو و متعصبي هم داخل آن بودند. بوكسورها، سفارت‏خانه‏هاي دولت‏هاي غربي در پكن را تصرف كردند و به مبارزه شديد با مبلّغين اروپايى در چين پرداختند كه در اين ميان تعدادي از مبلغين مسيحي و جمعي از چيني‏ها كه به مسيحيت گرويده بودند، كشته شدند. در 30 دسامبر 1899م يك مبلّغ انگليسي توسط اين گروه كه خود را مشت‏هاي متحد عدالت نيز مي‏ناميدند، كشته شد. در اولين روز سال 1900م اعلاميه‏اي از سوي دربار سلطنتي چين منتشر گرديد كه در آن ضمن انتقاد از اين عمل، آن را تنها يكي از حملات گروه‏هاي مخفي عليه بيگانگان به شمار آورد. اين در حالي بود كه ملكه چين، تمام تلاش خود را در شكل دادن يك ارتش تازه و حمايت از گروه‏هاي محلّي مبارز قرار داده بود. در واقع شكل‏گيري بوكسورها يك عكس‏العمل طبيعي وطن‏پرستان در برابر تجاوزها و توهين بي‏شمار خارجي‏ها نسبت به چين و مردم آن، به حساب مي‏آمد. اين حوادث كه مي‏توانست به قطع كامل نفوذ بيگانگان از خاك چين منتهي گردد به مذاق هيچ يك از كشورهاي استعماري آن روز سازگار نبود. بنابراين آنان ارتشي از شش كشور ژاپن، انگليس، روسيه، فرانسه، آلمان و امريكا به بهانه حفظ جان اتباع خويش تشكيل داده و به سركوب قيام پرداختند. اين سركوبي آن چنان وحشيانه بود كه ارتش‏هاي خارجي در پشت سر خود انبوهي از كشتگان و دهكده‏هاي سوخته شده را باقي مي‏گذاشتند. هم‏چنين رفتار قساوت‏آميز بيگانگان آنچنان سخت‏گيرانه بود كه بسياري از مردم چين دست به خودكشي مي‏زدند. عملكرد تجاوزگران به گونه‏اي ضد بشري و مغاير با اصول انساني بود كه يك خبرنگار انگليسي با اشاره به جناياتي كه آن را نمي‏توانست بنويسد اضافه نمود كه تمدن غربي، روكِشي براي توحش است. پس از سركوب جنبش بوكسورها دولت وقت چين مجبور به پرداخت غرامت سنگيني به استعمارگران شد. اين رويداد و وقايع بعدي باعث ظهور سون‏يات سن رهبر انقلاب چين، سقوط خاندان امپراتوري منچو و استقرار نظام جمهوري در سال 1912م گرديد.
رشيد كرامي به عنوان شخصيتي كه بخشي از تاريخ لبنان در نيمه دوم قرن بيستم با حيات سياسي وي عجين شده است، در 30 دسامبر سال 1921م در طرابلس لبنان در يك خانواده مسلمان به دنيا آمد. وي تحصيلات عالي خود را در دانشگاه اسلامي طرابلس آغاز كرد و هم‏زمان با فارغ‏ التحصيل شدن از دانشكده حقوق دانشگاه قاهره، موفق به اخذ دكتراي افتخاري از دانشگاه حيدرآباد هند نيز گرديد. رشيد كرامي از آن پس به عنوان وكيل مدافع در تشكيلات قضايى لبنان خدمت كرد و از سال 1951م، با انتخاب شدن به نمايندگي پارلمان لبنان، زندگي سياسي خود را آغاز نمود. وي در همان سال، اولين پست وزارت را با تصدي وزارت دادگستري آغاز كرد و سال بعد در همان كابينه، به وزارت اقتصاد دست يافت. رشيد كرامي در طول حيات خود، ده بار مامور تشكيل كابينه شد و در اين دوران، رياست اكثر كابينه‏هاي لبنان را در بحراني‏ترين شرايط تاريخ سياسي لبنان برعهده گرفت. دهمين و آخرين كابينه رشيد كرامي، تحت عنوان دولت اتحاد ملي از سال 1984م آغاز به كار كرد و تا دو ماه قبل از مرگ رشيد كرامي، به كار خود ادامه داد. وي در اين زمان، طي يك نطق شفاهي خطاب به ملت لبنان، استعفاي خود را اعلام كرد و علت آن را عدم موفقيت كابينه‏اش در حل بحران اقتصادي دانست. وي در آن هنگام معتقد بود كه سير تمامي تحولات، به ضرر منافع ملت و كشور لبنان است. با پذيرفته نشدن استعفاي وي از سوي امين جُميِّل، رئيس جمهور وقت، رشيد كرامي تا پايان عمر 66 ساله خود اداره لبنان را برعهده داشت تا اين‏كه در اول ژوئن 1987م، در حالي كه از طرابلس عازم بيروت بود، بالگرد وي هدف آتش نيروهاي فالانژ قرار گرفت و كشته شد. گزارشات بعدي، خبر از وقوع حادثه بر اثر انفجار مواد منفجره‏اي مي‏داد كه در پشت صندلي رشيد كرامي كار گذاشته شده بود كه به وسيله كنترل از راه دور، برفراز مناطق تحت كنترل مسيحيان منفجر گرديد. پس از اين حادثه، محافل سياسي و اسلامي لبنان، فالانژها را عامل اين سانحه و قتل رشيد كرامي معرفي كردند. رشيد كرامي يكي از حاميان انقلاب اسلامي ايران بود و اين حمايت را گه‏گاه در مصاحبه‏ها و اظهارنظرهاي خود ابراز مي‏داشت.
در 30 دسامبر 1947م تروريست‏هاي مسلح وابسته به دو سازمان صهيونيستي، در عملياتي مشترك، دهكده بلَدُالشيخ را در فلسطين مورد حمله قرار دادند. در اين حمله وحشيانه خانه فلسطيني‏ها به آتش كشيده شد و شصت فلسطيني در داخل خانه‏هايشان كشته شدند. در همين روز، گروه تروريستي صهيونيست‏ها به نام ايرْگون در دو حمله ديگر، با پرتاب بمب در بين فلسطيني‏ها، 17 تن از آن‏ها را به قتل رساندند و ده‏ها تن را زخمي كردند. تشديد حملات تروريستي صهيونيست‏ها عليه فلسطيني‏ها در اواخر سال 1947 و اوايل 1948م به منظور زمينه‏سازي اعلام موجوديت رژيم اشغال‏گر قدس در ماه مه 1948 بود.
آلفرد نورْثْ وايْتْهِد، رياضي‏دان و فيلسوف انگليسي در 15 فوريه 1861م به دنيا آمد. وي پس از طي تحصيلات خود، به تدريس فلسفه و رياضي در دانشگاه‏هاي انگلستان و امريكا مشغول شد و كتاب‏هايى درباره رياضيات نگاشت. وايْتهِد برخلاف سال‏هاي جواني كه بيشتر به رياضي تمايل داشت، در سنين پاياني عمر خود به فلسفه روي آورد و به آن پرداخت. از آن‏جا كه وايتهد از يك خاندان روحاني بود، بيشتر به جنبه معنوي دنيا اهميت مي‏داد تا جنبه مادي آن. وي مخالف هر گونه دوگانگي ميان روح و ماده، خدا و جهان، دين و علم و واقع‏گرايى و خيال‏پردازي بود و در راه آشتي دادن و سازگاري ميان اين اجزاي ناسازگار تلاش مي‏كرد. وايتهد اعلام داشت كه سراسر جهان فرايندي مستمر از اعمال متقابل ناهماهنگ است. در حقيقت وي در تكثير ظاهري اشياء، وحدت اساسيِ آن‏ها را مشاهده مي‏كرد. از وايتهد آثاري بر جاي مانده كه اصول نسبيت، دين در دست ساختمان، فرايند و واقعيت و سرگذشت انديشه‏ها از آن جمله است. با اين حال زبان و نوشتار وايتهد جنبه فني و پيچيده دارد و همين امر باعث شده است كه اغلب افكار و انديشه‏هاي او گنگ و نامفهوم باشد. آلفرد نورث وايْتْهِد سرانجام در 30 دسامبر 1947م در 86 سالگي در گذشت.